در آرزوی محال
نوشته شده در تاريخ جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, توسط غریبه |

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است..
خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سال‌ها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.